روح آزاد

من کمی وقت میخوام تا سرد بشم... شبیه دنیایی که لهم کرد بشم

روح آزاد

من کمی وقت میخوام تا سرد بشم... شبیه دنیایی که لهم کرد بشم

روح آزاد

یک شب سرد، تو خیابون، تو دستات کا میکنی
خودتو مقابل دو چشم پیدا میکنی
با نگاهت حس مرموزی رو القا میکنی
وجودت به وجد میاد، اما حاشا میکنی
عشق من تو هر روز، فورم به فورم در تغییر
از همه نسیم و طوفان تحت تاثیر
من همونم که تورو اینطور ترسیم کردم
قلب آزردتو تو آغوشم ترمیم کردم
کسی که زخمهای روحتو جراحی کرد
شب و روز بی وقفه افکارت طراحی کرد
قلبمو مشغول جمله های سادت کردم
و به سختی به وجود سادت عادت کردم
تورو بی نیاز از آرزوی واهی کردم
من تورو به دنیای واقعی راهی کردم
حس خنثی ای که تو روح آزادت هست
همه چیزی که از من هنوز توی یادت هست
درونم حس میکنم جوشش موهومی
لحظه هایی از دور که تو نا آرومی
دشمن زیبایی از عصاره ی خودم
با فراموش کردن تو از خودم محو شدم
تو ازم دور شدی و من بیتاب شدم
روز تحمل کردم شبها بیخواب شدم
من کمی وقت میخوام، تا ازت سرد بشم
شبیه دنیایی که لهم کرد بشم

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۳ مهر ۹۵، ۱۲:۴۹ - •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
    زیبا بود

پاییز را تنها بگذران ...

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ


میدانی چقدر لذت دارد این پاییزها را تنها گذراندن ، فکر کرده ای چقدر خوب است صبح زود از خواب بیدار شوی و خیابان سرد و خالی را برای رفتن به مقصدت تنها قدم بزنی،  لپ قرمز شده ی بچه مدرسه ای هارا بکشی، برایشان آرزوی موفقیت کنی و لبخندت را به صورتشان بپاشی ، پرتغال های سبز و ترش را با چشم های بسته بخوری و دلت ضعف برود از حال خوبی که داری...

آخ که چقدر دوس دارم این حس و حال را،  هوا سردِ سرد  را ..

مثلأ سوار تاکسی شوم و  شیشه  را پایین بیاورم 

باد بخورم 

سرما بخورم 

نفس بکشم و در مقابل اعتراض مسافرهای دیگر بلند بخندم و بگویم : پنجره های بسته و شیشه ها مرا خفه میکند ، باید نفس بکشم نفس...



بخندم و با دستم هوا را بگیرم و ببوسمش، نگاه خیره ی دیگران را که دیدم  بگویم : ببخشید اگر زیادی دیوانه أم و چشمانم را به روی تمام ناخوشی ها ببندم ...

چقدر این حس های ریزو درشت پاییزانه خوب است ، صبح های روشن، عصرهای تاریک!

 اصلأ من شب را دوست ندارم اما غروب های شلوغ و سرد پاییز تمام عشق من است آنقدر که دلم میخواهد همه بجای من بروند خودم منتظر بمانم، جنب و جوش آدمهارا تماشا کنم  آسمان را که میخواهد پررنگ شود دوست داشته باشم ، عکس بگیرم و دلخوش شَوَم به پاییزی که تنهایی کَج و مَعوَجم  را زیباتر میکند.... برگ های خشک سال های پیش هنوز لای دفتر خاطراتم هست ، دلم میخواهد این پاییز تمام برگ هارا به خانه بیاورم و بگذارم لای دفترم...باید برگ های زیادی را از پاییز هدیه بگیرم حتی اگر کسی نداند برگ جمع کردن چه لذتی دارد ... حالا فهمیدی چرا میگویم

لذت دارد پاییز را تنها گذراندن ؟ 

لذت دارد اینکه حواست پرتِ یک نفر نیست ، پرتِ یک دنیاست با تمام اتفاق هایش ..... اتفاق های دل انگیزو

خنده ها و دلخوشی های یواشکی اش...

راستی دیگران ، ببخشید که بعضی هامان بیش از حد دیوانه ایم...

نازنین عابد پور 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۵
Masome hastam

نظرات  (۲)

خیلی قشنگ بود :(
پاسخ:
مرسی عزیزم,  تو قشنگ تری 😃😊
۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۹ •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
زیبا بود
پاسخ:
وجودت زیباتر عزیزم 😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">